هزاران سال است كه هميشه خواستار سهم بيـشترى از امنيـت، قـدر و منزلت و عشق بوده ايم. هنگامی كه به نظر می رسید به موفقيت دست يافته ايم، رو به میگساری می آوريم تا از اين طريق بيشتر در رویاهای خود غـرق شويم. هنگامی كه احساس سرخوردگی ميكنيم، حتی به صورت گذرا، برای فراموشی به الكل پناه میبریم. هيچگاه به طور كامل به آنچه مـی خواسـتيم دست نيافتيم. در تمام اين تلاشها، كه بسیاری از آنها با حسن نيت صـورت گرفته بود، عامل بازدارنده عدم تواضع و فروتنی بود. ما بصيرت لازم برای ديدن اهميت شخصيت سازی و ارزش های معنوی را نداشته و گمان می كرديم رضايت مـادى هـدف زنـدگى مـا را تـشكيل مى دهد.
(دوازده گام و دوازده سنت)
بار ديگر به گام هفتم فكر كردم. در اين ميان چیزی گم شده بود و اين گام نتوانسته بود تأثير لازم را بر من داشته باشد. چه چیزی را ناديده گرفته بودم؟ تنها يک كلمـه؛ پايـه و اسـاس تمـام گامها در برنامه انجمن يعنـى "تواضـع" را. مـن درک كـاملى نـسبت بـه كاستى های خود داشتم: دائما كارهاى خود را عقب می انداختم، بـه راحتـى خشمگين می شدم، بيش از حد نسبت به خود احساس تـرحم مـی كـردم و هميشه با خود فكر می كردم چرا من؟ بعد اين جمله را به يـاد مـی آوردم، "غرور مقدمه سقوط است" و غرور را از زندگی خود حذف كردم.