فكر نميكنم كه مسئله شادی يا ناراحتی باشد. چطور با مسائل برخورد می كنيم؟ چطور از آنها درس ميگيريم و اگر ديگران آمادگی پذيرش داشته باشند، چطور آنچه را آموخته ايم به ديگران انتقال ميدهيم؟
(از ديدگاه بيل)
در جستجوی شادی، بارها شغلم را عوض كردم، ازدواج كردم و طلاق گرفتم، از شهری به شهر ديگر نقل مكان كردم، و زير بار قرض رفتم، هم از نظر اقتصادی، هم عاطفی و هم روحی . در انجمن آموختم كه رشد كنم . به جای اينكه بخواهم ديگران مرا شاد كنند، از خدا می خواهم تا بتوانم خودم را بپذيرم . وقتی گرفتار مشكلی می شوم، برنامه دوازده گام انجمن كمكم می كند كه درميان درد و رنج رشد كنم. دانشی كه به دست می آورم می تواند هديه ای باشد به ديگرانی كه از همان مشكل رنج ميبرند. به گفته بيل: "وقتی رنجی می آيد، بايد مشتاقانه از آن بياموزيم، و به ديگران هم كمك كنيم تا آنها هم ياد بگيرند. وقتی شادی می آيد، ما آن را به عنوان هديه می پذيريم و خدا را برای آن شكر ميكنيم."(از ديدگاه بيل)