و اگر اشتباهى مرتكب شديم، سريعاً آن را پذيرفتيم.
(الكلى های گمنام )
من زندگی هشيارانه جديد خود را با شور و شوق بسیاری آغاز كرده بودم. دوستان جدیدی پيدا ميكردم و در حال ترميم برخی از دوسـتى های زخم خورده پيشين بودم. زندگی هيجان انگيز بود و حتی كم كم از كار خود لذت می بردم. و آنقدر جسور شده بـودم كـه حتـى گزارشـى درباره رسیدگی نامناسب به برخی از مشتريان اعلام كنم . روزی يكى از همكاران به من اطلاع داد كه رئيس به خاطر شكايتى كه پـشت سـر او صورت گرفته و دردسر زیادی كه در مقابل مقامات ارشد بـرايش ايجـاد كرده بود به شدت ناراحت است. ميدانستم كه گزارش من اين مشكل را ايجاد كرده بود و نسبت به مشكل رئـيس خـودم احـساس مـسئوليت ميكردم. وقتی اين موضوع را با همكارم در ميان گذاشـتم، او بـه مـن اطمينان داد كه نیازی به معذرت خواهی نيست، امـا بـه زودی متقاعـد شدم كه بايد كارى در اين باره بدون در نظر گـرفتن عواقـب آن انجـام دهم. وقتی كه پيش رئيسم رفتم و به نقش خود در ايجاد مشكل اعتراف كردم، او را شگفت زده كردم. اما ملاقات ما نتايج غيرمنتظره به همـراه داشت و به من و رئيسم كمک كرد تا در مراودات آينده مستقيم و مؤثر ارتباط برقرار كنيم.