Loading...
شروع بکارگیری

برنامه الكلی های گمنام چیزی بيشتر از يک مجموعه اصول و قواعد اسـت، اين در واقع جامعه ای از الكلی های در حال بازیابی است. ما بايـد ايـن پيـام را منتقل كنيم و گرنه خود ما نيز پژمرده خواهيم شد و افرادی كـه ايـن پيـام بـه گوششان نرسيده است ممكن است بميرند.

(از ديدگاه بيل)

با ناامیدی تمام ميخواستم زندگی كنم اما اگر قرار بود موفق شوم بايـد در برنامه خدادادی مان فعاليت ميكردم. به چیزی كه بعدها تبديل به گروهم شـد پيوستم، جایی كه تالار را گشودم، قهوه درست كـردم و اوضـاع را سر و سـامان بخشيدم. زمانی كه يک عضو كهنه كار به من گفت كه من دارم در واقع گامهـاى دوازده گانه را طی ميكنم به مدت سه ماه احساس آسودگی و آرامش ميكردم. چه ادراک خرسند كننده ای بود! احساس كردم كه واقعا دارم چیزی را به سرانجام ميرسانم. خداوند فرصتی دوباره به من داده بود، برنامه ای كه راه را به من نـشان داده بود و اين موهبت ها نه تنها رايگان بودند بلكه بسيار گران قيمت هم بودنـد. اكنون لذت ديدن تازه واردان كه به كمال ميرسند مرا به ياد جایی كه از آن آمده ام مياندازد، جایی كه اكنون هستم و احتمالات بی حـد و حـصری كـه در پـيش روست. من نياز دارم كه در جلسات شركت كنم چون اين كار به من انرژی ميدهد و بنابراين زمانی كه به روشـنايی احتيـاج داشـته باشـم مـن آن رادارم . مـن هنوز در كار خدمات رسانی يک تازه كارم، اما در حال حاضر بيش از آنچه می بخشم دريافت ميكنم . من نميتوانم چیزی را حفظ كنم مگر آنكه آن را ببخـشم . وقتـى كسى برای كمک دستش را دراز ميكند من مسئولم. من ميخواهم بـه او كمـک كنم- باآرامش.