زندگى امروز ما، به عنوان الكلى های سابق، بستگی به نگـاه مـا بـه ديگران و چگونگی برآوردن نیازهای آنان دارد.
(الكلى های گمنام)
مشكل اصلی من خود محوری بود. در تمام طول زنـدگى، ديگـران برای من كار كرده بودند و من نه تنها اين كار را وظيفه آنهامی دانـستم بلكه نسبت به محبت هايشان ناسپاس بودم و از اينكه بيشتر بـراى مـن زحمت نمی كشيدند احساس ناراحتی می كردم. چرا بايد به ديگران كمک كنم در حاليكه آنها بايـد بـه مـن كمـک می كردند؟ آيا مشكلات ديگران به دليل كوتاهى و اهمال خودشان نبود؟ من آكنده از خشم و رنجش و حس ترحم نسبت به خود بودم . به تدريج ياد گرفتم كه كمک بدون چشم داشت به ديگران مى توانـد بـه مـن در غلبه بر اين حس خودخواهی كمک كند و فروتنی و تواضـع مـی توانـد آرامش واقعی را در من ايجاد كند. ديگر نیازی به پناه بـردن بـه الكـل ندارم.